عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

تب و تاب جام جهانی

سلام ماه خوشگل من     اینروزها بر خلاف من و بابایی که علاقه ای به فوتبال نداریم شما حسابی فوتبال دوست شدی و علاقه به فوتبالت به والیبال هم کشیده .چطوری؟ الان میگم برات :   چون بابایی کلا علاقه ای به فوتبال نداره توی خونه ما هیچ بحث و گفتگویی در مورد فوتبال انجام نمیشه ولی برعکس توی مهدتون بازار فوتبال خیلی داغه و شما هم اسم چند تا از بازیکنهای معروف مثل رونالدو و مسی رو یاد گرفتی و دائما از اونها حرف میزنی ولی چه حرف زدنی .دائم سوال میکنی رونالدو توی کدوم تیمه مسی توی کدوم تیمه و اونوقت هر بازی که شروع میشه میپرسی رونالدوئه یا مسی که داره بازی میکنه بابایی بنده خدا هم هزار بار برات توضیح میده که نه ...
30 تير 1393

تولد حنانه

سلام ماه من     هفته پیش تولد حنانه دختر عموی عزیزت یا بهتر بگم استاد بزرگت بود (چون تو مثل مریدش هستی و هر چی حنانه بگه گوش میدی و واقعا دوسش داری). اول رفتیم اسباب بازی فروشی و به سلیقه شما یک لگو شبیه لگوی خودت برای حنانه خانوم خریدیم و غروب هم رفتیم خونشون بعد از افطار کیکو آوردن و تولد شروع شد با حنانه و مطهره شمع هارو فوت کردید و کادوها رو باز کردید .بیشتر از حنانه شما ذوق میکردی عسلی .محمد صالح هم به خاطر دندونش نا آروم بود .چند تایی هم عکس دارم که میگذارم برات عشقم:     ...
29 تير 1393

این چند روز

سلام ماه من    اول از همه ببخش که دیر به دیر برات مینویسم مامانی . روز چهارشنبه خونه عمه جونیت دعوت داشتیم اونجا حسابی بهت خوش گذشت با حنانه و مطهره حسابی بازی کردی .روز پنج شنبه هم نوبت من بود که بیام اداره .همینکه بهت گفتم خوشحال شدی و گفتی من هم میام .بخاطر همین به دایی محمد رضا زنگ زدیم و دایی جون هم اومد دنبالمون و با هم اومدیم اداره .اونقدر آقا و حرف گوش کن شدی که همکارام کیف کردن وقتی رفتارتو دیدن .ظهر هم با دایی برگشتیم خونه . جمعه تا ظهر با هم خوابیدیم . بعد از ظهر هم با هم اشتیم خونه رو مرتب میکردیم که کمر من گرفتو آه از نهادم دراومد تا همین الان هم از درد نمیتونم یه نفس راحت بکشم الان هم با...
21 تير 1393

عکسهای تولد در مهد

سلام ماه  من     همونطوری که توی پست قبل نوشتم امسال با نظر خودت تولدتو توی مهد گرفتیم البته با حضور من و بابایی و مامان جون .روز خیلی خوبی بود برامون .برای بچه ها ی مهد هم همینطور .کلی شادی کردنو و رقصیدن البته بدون شما چون معتقدی اول اینکه مردها نمیرقصن و دوم اینکه اونی تولدشه باید بشینه بقیه برقصن . عکسهای اول مال صبح روزیه که به سلیقه خودت آماده شدی تا بریم قنادی کیکو تحویل بگیریم و بریم مهد .   بقیه عکسهارو در ادامه مطلب ببینید لطفا:   اونروز عمو مسعود هم با ارگش اومده بود و کلی آهنگهای تولد برات خوند بعدش هم خاله مائده یه لباس عروسکی پوشید و با کیکت و...
10 تير 1393

تولد عسل طلا نفس مامان

سلام ماه تابان من         عشقم دیروز تولدت بود تولد 6 سالگیت باورم نمیشه مامانی .داری مرد میشی یه مرد بزرگ یه مرد محکم که مثل کوه پشت منه .مامانی دوست دارم  هرچی خوشی توی دنیاست  تجربه کنی .دلم میخواد همیشه تنت سالم و لبات خندون باشه .خدایا مرد کوچولوی منو در پناه خودت حفظ کن . روز سه شنبه یه جشن خیلی خوب و شاد توی مهد برات گرفتیم کلی بهت خوش گذشت .عکسهاش رو هم به زودی برات میگذارم . از محبوبه نازنینم هم به خاطر تبریک قشنگش ممنونم  دوستت دارم خواهری ...
7 تير 1393
1